فیکشن[محکوم شد] p36
.[فلش بک].
انقـدر طولـانی زنـگ رو فشـار داده بـود کـه میتـونست صـدای فـوحش و داد رو از داخـل خونـه بشنـوه.
درحالی که زنگ رو فشار میدهد یـک لگـد محکـم بـه در زد و مـشتی هـم به زنـگ خـونه زد و سپـس دوبـاره دستـش رو روی زنـگ نگـه داشـت تـا زمـانی که در بـاز شـد و اون مـرد با خشـم به دختـر خیـره شـد.
مرد با اخم داخل صورت دختر غرید
_چـیه؟؟چـی میخـوای دستتـو اینطـوری گذاشـتی ول نمیکـنی؟؟؟
دختـر داخل صورت مرد جیغ زد
_کجـاست؟؟!!!
مـرد به خـاطر این سـوال تکـراری آهـی کشیـد و کمـی چشـم هاش رو روی هـم فشـار داد.
_بـرای بـار هـزارم بهـت میگـم.
نـ-میـ-دو-نـم!
حـرفش رو تیـکه تیـکه و بـا تحـکم بیـان کـرد.
_انقـدر دروغ نگـو!!!
بـا اون دختـر بیچـاره چیکـار کـردییی؟!!
_احمـق!اون دختـرمنه!
چـرا بـاید بلـایی سـرش بیارم؟؟؟
دختـر نیشخنـدی زد
_دختـرت؟؟؟
بـه وضـوح یادمـه کـه درسـت دو سـال پیـش جلـوی همـه بهـش گفتـی تـو دیگـه دختـر مـن نیستـی و دیگـه دختـری بـه ایـن اسـم نـدارم،الـان چـیشده کـه یهـو بـرات عـزیز شـده؟؟
تـو مـگه همـونی نبـودی که وقتــی بعـد از دوسـال تـونست از زنـدان بیـاد بیرون نصـف شـب و توی هـوای بـارونی تو خیـابون ولـش کـردی؟؟
تمـام کلمـاتش رو بـا فـریاد و خشـم بیـان کـرده بـود و بـا یـاد آوری اون خاطـرات چشـماش خیـس میشـد.
واقعـا نمیـدونست ایـنا چطـور میتـونن اسـم خـودشون رو بـزارن خانـواده.
مگـه خانـواده ایـن نبـود کـه همیـشه و در همـه حـال کنـار هم باشـن و هـمدیگه رو حمـایت کـنن؟پـس چـرا اینـها اینطـوری نبـودن؟
سکـوت برقـرار شـد.
مـرد جـوابی نـداشت که بـه اون حـرف ها بـده،حـرف حـق جـواب نـداره!
امـا بـازهـم کـم نیـاورد و بـا صـدایی کـه کمـی میلـرزید زمزمـه کرد.
_مـن....مـن میـدونم؛امـا اشتـباه کـردم...اون....اون بـازم دختـر منـه.
دختـر اینبـار بـا صـدای آهـسته و پوزخنـد جـواب داد
_میـدونی،اگـه ایـن اتفـاق نمیفتـاد تـو هنـوزم اونـو هـرزه خطـاب میکـردی.
ارزش هـرچیـزی زمـانی زیـاد میشـه کـه از دسـت بدیـش.
درسـت مثـل اون...مـا قـدر اون فرشـته زمیـنی رو ندونـستیم و خداهـم اونـو از مـا گرفت!!
_بگـو کجـاست؟؟؟!!!
اینـطوری بـرای مـن نقـش بـازی نکـن کـه انگـار نـاراحتی!!!
بـه مـن هیـچ ربطـی نـداره،وقتـی اومـدی از خـونم بـردیش بـاید فکـر اینجـاشممیکـردی!
مـرد داد زد.
_مـن نمـدونم کجـاست!بفهـم!!!
_بـاور نمـیکنم!!تـو اونـو کشتـی!
مـرد عصـبی بـه سمـت دختـر یـورش بـرد و دستـش رو بـرای سیلـی زدن بـالا بـرد کـه درسـت در همـون لحـظه صـدای همسـرش رو از داخـل حیـاط شنیـد کـه داشـت با عجلـه اسـمش رو صـدا میـزد و میگـفت
_بیـا!!! افسـر کانگ داره زنـگمـیزنه !
انقـدر طولـانی زنـگ رو فشـار داده بـود کـه میتـونست صـدای فـوحش و داد رو از داخـل خونـه بشنـوه.
درحالی که زنگ رو فشار میدهد یـک لگـد محکـم بـه در زد و مـشتی هـم به زنـگ خـونه زد و سپـس دوبـاره دستـش رو روی زنـگ نگـه داشـت تـا زمـانی که در بـاز شـد و اون مـرد با خشـم به دختـر خیـره شـد.
مرد با اخم داخل صورت دختر غرید
_چـیه؟؟چـی میخـوای دستتـو اینطـوری گذاشـتی ول نمیکـنی؟؟؟
دختـر داخل صورت مرد جیغ زد
_کجـاست؟؟!!!
مـرد به خـاطر این سـوال تکـراری آهـی کشیـد و کمـی چشـم هاش رو روی هـم فشـار داد.
_بـرای بـار هـزارم بهـت میگـم.
نـ-میـ-دو-نـم!
حـرفش رو تیـکه تیـکه و بـا تحـکم بیـان کـرد.
_انقـدر دروغ نگـو!!!
بـا اون دختـر بیچـاره چیکـار کـردییی؟!!
_احمـق!اون دختـرمنه!
چـرا بـاید بلـایی سـرش بیارم؟؟؟
دختـر نیشخنـدی زد
_دختـرت؟؟؟
بـه وضـوح یادمـه کـه درسـت دو سـال پیـش جلـوی همـه بهـش گفتـی تـو دیگـه دختـر مـن نیستـی و دیگـه دختـری بـه ایـن اسـم نـدارم،الـان چـیشده کـه یهـو بـرات عـزیز شـده؟؟
تـو مـگه همـونی نبـودی که وقتــی بعـد از دوسـال تـونست از زنـدان بیـاد بیرون نصـف شـب و توی هـوای بـارونی تو خیـابون ولـش کـردی؟؟
تمـام کلمـاتش رو بـا فـریاد و خشـم بیـان کـرده بـود و بـا یـاد آوری اون خاطـرات چشـماش خیـس میشـد.
واقعـا نمیـدونست ایـنا چطـور میتـونن اسـم خـودشون رو بـزارن خانـواده.
مگـه خانـواده ایـن نبـود کـه همیـشه و در همـه حـال کنـار هم باشـن و هـمدیگه رو حمـایت کـنن؟پـس چـرا اینـها اینطـوری نبـودن؟
سکـوت برقـرار شـد.
مـرد جـوابی نـداشت که بـه اون حـرف ها بـده،حـرف حـق جـواب نـداره!
امـا بـازهـم کـم نیـاورد و بـا صـدایی کـه کمـی میلـرزید زمزمـه کرد.
_مـن....مـن میـدونم؛امـا اشتـباه کـردم...اون....اون بـازم دختـر منـه.
دختـر اینبـار بـا صـدای آهـسته و پوزخنـد جـواب داد
_میـدونی،اگـه ایـن اتفـاق نمیفتـاد تـو هنـوزم اونـو هـرزه خطـاب میکـردی.
ارزش هـرچیـزی زمـانی زیـاد میشـه کـه از دسـت بدیـش.
درسـت مثـل اون...مـا قـدر اون فرشـته زمیـنی رو ندونـستیم و خداهـم اونـو از مـا گرفت!!
_بگـو کجـاست؟؟؟!!!
اینـطوری بـرای مـن نقـش بـازی نکـن کـه انگـار نـاراحتی!!!
بـه مـن هیـچ ربطـی نـداره،وقتـی اومـدی از خـونم بـردیش بـاید فکـر اینجـاشممیکـردی!
مـرد داد زد.
_مـن نمـدونم کجـاست!بفهـم!!!
_بـاور نمـیکنم!!تـو اونـو کشتـی!
مـرد عصـبی بـه سمـت دختـر یـورش بـرد و دستـش رو بـرای سیلـی زدن بـالا بـرد کـه درسـت در همـون لحـظه صـدای همسـرش رو از داخـل حیـاط شنیـد کـه داشـت با عجلـه اسـمش رو صـدا میـزد و میگـفت
_بیـا!!! افسـر کانگ داره زنـگمـیزنه !
۵.۱k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.